هنوز حسرت در آغوش کشیدن برگهای خزان را به دوش میکشم
هنوز حسرت در آغوش کشیدن... برگهای خزان را به دوش میکشم...
دست های خالی من...و نگاه ویرانم...
تا خزان بعد...در انتظار قاصدکها میمانم...
تا شاید...برگی خشک و خسته...گوشه ای پنهان شده باشد...

برچسبها:
[ شنبه 13 دی 1393برچسب:هنوز حسرت در آغوش کشیدن برگهای خزان را به دوش میکشم, ] [ 12:13 ] [ هادی سبحانی ]
[ ]